آسیب های دوران کودکی در ابتلا به افسردگی اهمیت زیادی دارند. از آن جا که طرحواره درمانی بر باورهای ناکارآمد ایجاد شده در دوران کودکی تا بزرگسالی تاکید دارد، میتواند با موفقیت به درمان این اختلال بپردازد. طرحواره درمانی از اصول و تکنیک های زیادی استفاده میکند تا باورهای ناکارآمد را بازسازی کند و آنها را تغییر دهد. عناصر طرحواره درمانی از رویکردهای شناختی- رفتاری، روابط شیئی، دلبستگی، سازهگرایی و روانکاوی تشکیل شده اند و در قالب یک مدل درمانی درآمده اند. به همین خاطر منطقی به نظر میرسد که طرحواره درمانی با ترکیب رویکردهای مختلف (دلبستگی و روابط شیئی) در درمان مراجعان مبتلا به افسردگی موثر واقع شود.
طرحواره درمانی بر ندای درونی شده والدین و عمیق ترین لایه شناخت یعنی طرحواره ها کار میکند تا مراجعان نسبت به ریشه و اساس افکار خود، آگاهی یابند و سپس از طریق اعتبار سنجی طرحواره ها و یافتن تعریفی جدید از شواهد تایید کننده یا رد کننده آنها، طرحواره و افکار نشات گرفته از آن را زیر سوال ببرند و دیدگاهی جدید نسبت به خود، دنیا و آینده پیدا کنند. افراد مبتلا به افسردگی در سال های متمادی بر اطلاعات همخوان با طرحواره ناسازگارشان تمرکز میکنند و آن ها را برجسته می نمایند از طرفی اطلاعات ناهمخوان با آن طرحواره را نادیده میگیرند و این روند را در دوران زندگی خود تداوم می بخشند.
طرحواره درمانی ریشه طرحواره های ناسازگار را شناسایی میکند و پاسخ های سالم فرد به مسائل را می یابد، به همین خاطر بهترین ابزار برای کمک به فرد جهت تشخیص الگوهای رفتاری منفی و نحوه جایگزین کردن رفتارهای سالم در زندگی شان است، که این امر موجب می شود فرد نسبت به طرحوارههای خود آگاه شود و زمینه تغییر را در خود ایجاد کند و به تبع آن روابط بین فردی و درونفردی خود را بهبود میبخشد. تکنیکهای تجربی این درمان کمک میکنند که بیمار با سازماندهی مجدد هیجانات، بررسی خودآموزی های جدید، تنظیم عاطفه بین فردی و نیز خود آرامشدهی، زمینه را برای بهبود طرحوارههایش مهیا سازد. از طرفی بیماران میتوانند با کمک این تکنیکها به فرضیه آزمایی طرحوارههایشان بپردازند. آنها طرحواره های خود را برمی انگیزند و ارتباط آن را با مسائل کنونی بررسی میکنند، از این طریق زمینه برای بینش هیجانی و متعاقب آن بهبود طرحوارهها مهیا میشود.
تکنیک های طرحواره درمانی در درمان افسردگی
طرحواره درمانگران در طی دوره درمان افسردگی ممکن است از چندین روش استفاده کنند. هر یک از تکنیک ها برای بعضی از افراد مفید هستند و تشخیص تکنیک مناسب برای هر بیمار نیازمند دانش و مهارت کافی درمانگر است. مراجعان نیز باید زمانیکه حس میکنند تکنیک خاصی برایشان موثر نیست، به درمانگر خود اطلاع دهند.
رابطه مراجع با درمانگر در طرحواره درمانی بسیار اهمیت دارد. دو مفهوم تقابل همدلانه و بازوالدینی حد و مرزدار در بسیاری از تکنیک های این روش به کار برده میشوند که هر دوی این مفاهیم زمانی موثر واقع می شوند که درمانگر و بیمار رابطه ای امن و راحت با یکدیگر داشته باشند.
تقابل همدلانه: در طرحواره درمانی درمانگر تله های مطرح شده در فرآیند درمان را تأیید می کند، و ضمن درک و همدلی اهمیت تغییر را به مراجع نشان می دهد.
بازوالدینی حدومرزدار: درمانگر امنیت، شفقت و احترام را به مراجع ارائه می دهد و از این طریق به رفع نیازهای عاطفی برآورده نشده در دوران کودکی مراجع کمک می کند. «حدومرز داشتن» به این معناست که این عمل بازوالدینی توسط درمانگر باید معیارهای اخلاقی برای متخصصان بهداشت روان مطابقت داشته باشد.
این دو مفهوم در تکنیک های زیر به کار برده میشوند :
- عاطفی: در طرحواره درمانی از تکنیک های عاطفی به کار برده میشوند تا از احساسات مراجع برای مقابله با تله های زندگی استفاده شود. این تکنیک ها به مراجع کمک می کنند که احساسات خود را به طور کامل تجربه کند و آنها را در امنیت کامل بیان کند. تکنیک های عاطفی رایج در طرحواره درمانی شامل تصاویر هدایت شده و نقش آفرینی است.
- بین فردی: تکنیک های بین فردی به بیمار کمک می کند روابط خود را بررسی کند و نحوه اثرگذاری تله ها بر آنها را شناسایی کند. اگر نحوه عملکرد طرحواره ها و پاسخ به آنها را در فرآیند درمان ببینید میتوانید الگوهای مشابه به آن را در زندگی خود کشف کنید. در جلسات درمان ممکن است همسر، دوست یا یکی از اعضای خانواده شرکت کنند.
- شناختی: تکنیک های شناختی شامل شناسایی و به چالش کشیدن الگوهای فکری غیرسودمند هستند که از طرحواره ها نشات میگیرند. به کمک این تکنیک ها مراجع به دنبال شواهدی در زندگی خود میگردد که نتیجه اثرگذاری تله ها هستند. این امر میتواند با استفاده از فلش کارت یا مکالمات ساختار یافته صورت گیرد که در آن بیمار هم در تایید و هم در رد یک تله صحبت میکند.
- رفتاری: تکنیک های رفتاری در طرحواره درمانی الگوهای رفتاری ناشی از سبک های مقابله ای بیمار را تغییر میدهند و با این کار موجب میشوند مراجع تصمیمات مثبت و سالمی در زندگی خود بگیرید. این تکنیک ها برای آنکه الگوهای رفتاری را تغییر دهند، از ایفای نقش یا بحث در مورد مشکل و راه حل با درمانگر استفاده میکنند و از این طریق روی مهارت های ارتباطی مراجع کار میکنند. همچنین ممکن است درمانگر تمریناتی به مرجع آموزش بدهد تا آنها را در خانه بین جلسات به کار ببرند.
- تصویرسازی ذهنی: درمانگر به کمک تصویرسازی ذهنی، بیمار را به دوران کودکی اش می برد، خاطرات تلخ مراجع را بررسی می کند و در آنها مداخلاتی ایجاد می کند. در این تکنیک زمانیکه بیمار در حال تجربه خاطرات دردناک دوره کودکی اش است، درمانگر وارد تصویر ذهنی او می شود، به او محبت می ورزد، از او مراقبت می کند و نیازهای هیجانی او را برآورده می سازد. قدرتمندترین تکنیک برای تغییر طرحواره های بیمار تکنیک تصویرسازی ذهنی است.